جدول جو
جدول جو

معنی فیل شرم - جستجوی لغت در جدول جو

فیل شرم
(شَ)
پیل شرم. (فرهنگ فارسی معین). زنی که شرم بزرگ دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
بی حیا، بی آزرم، پررو
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
کلان شرم (زن)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ لِ عَ رِ)
آب بسیار جاری که سد رود را شکسته باشد، چه عرم به معنی رودخانه و سدی که پیش رودخانه گرفته باشند بهندی منیده گویند. ازمنتخب و ظاهر است که این قسم آب جاری که منیده را شکسته روان شده باشد بغایت تند، تیز و پرهیبت باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج) : فاءعرضوا، فاءرسلنا علیهم سیل العرم و بدلناهم بجنّتیهم جنّتین ذواتی اءکل خمط و اءثل و شی ٔ من سدر قلیل. (قرآن 16/34).
جایی که تیغ قهر برآرد مهابتت
ویران کند به سیل عرم جنت سبا.
سعدی.
رجوع به تفسیر ابوالفتوح رازی چ 2 ج 8 صص 217- 218 و عرم در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
پیل مرغ. (فرهنگ فارسی معین). بوقلمون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
پیل قدم. (فرهنگ فارسی معین). پیل گام. که چون فیل راه رود و چون فیل گام نهد
لغت نامه دهخدا
پیل فام، (فرهنگ فارسی معین)، پیل رنگ، فیل رنگ، پیلگون
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مرکّب از: بی + شرم، بی حیا و بی حجاب. (آنندراج)، بی حیا. بی آزرم. (ناظم الاطباء)، بی چشم و رو. وقیح. صفیق. پررو. بی آبرو. شوخ. بی عفت. وقاح. وقح. بذی. بذیه. سترگ. سخت روی. خلیعالعذار. جلع. جلعم. (یادداشت مؤلف) :
چشم بی شرم تو گر روزی برآشوبد ز درد
نوک خارش جاکشو باد ای دریده چشم و....
منجیک.
چنان دان که بی شرم بسیارگوی
ندارد بنزد کسان آبروی.
فردوسی.
چنین گفت کانکو بود بردبار
بنزدیک او مرد بی شرم خوار.
فردوسی.
بگوی آن دو بی شرم ناپاک را
دو بیداد بدمهر بی باک را.
فردوسی.
ای فرومایه و در... هل و بی شرم و خبیث
آفریده شده از فریه و سردی و سنه.
لبیبی.
یکی مؤاجر بی شرم و ناخوشی که ترا
هزار بار خرنبار بیش کرده عسس.
لبیبی.
چون برخیزد طریق آزرم
گردد همه شرمناک بی شرم.
نظامی.
چه باید اینچنین بی شرم بودن
ز بهر عشق بی آزرم بودن.
نظامی.
رجوع به شرم شود.
- بی شرم شاه، ظاهراً لقبی است شیرویه پسر خسروپرویز را بمناسبت کشتن پدر:
به شیروی گویند بی شرم شاه
نه این بد سزاواراین پیشگاه.
فردوسی.
- بی شرم شدن، حیا و آزرم یک سو نهادن. حیا را کنار گذاردن:
سپهبد ز گفتار او نرم شد
ولیکن برادرش بی شرم شد.
فردوسی.
- بی شرم کردن، بی آبرو کردن. رسوا کردن:
چه باید خویشتن را گرم کردن
مرا در روی خود بی شرم کردن.
نظامی.
- بی شرم گشتن، بی حیا گشتن. آزرم به یکسو نهادن:
یکباره شوخ دیدۀ بی شرم گشته ایم
پس نام کرده خود را قلاش شوخ و شنگ.
سوزنی.
- بی شرم و حیا. از اتباع است. رجوع به شرم و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیل شرم
تصویر پیل شرم
زنی که شرم بزرگ دارد زنی که آلت وی کلان باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیل قدم
تصویر فیل قدم
پیلگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
وقیح
فرهنگ واژه فارسی سره
بی آزرم، بی حیا، بی عار، پررو، بی چشم ورو، چشم دریده، دریده، شوخ چشم، گربز، گستاخ، وقیح
متضاد: باحیا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
وقحٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
Brazen, Immodest, Shameless, Unabashed, Unashamed, Unblushing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
effronté, immodeste, sans honte, sans vergogne
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
dreist, unbescheiden, schamlos, unverschämt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
厚かましい , 下品な , 恥知らず , ずうずうしい , 恥知らずな , 恥知らずの
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بی شرم
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
بے شرم , بی شرم , بے شرم , بے شرم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
ঔদ্ধত্যপূর্ণ , লজ্জাহীন , নির্লজ্জ , দুর্ধর্ষ , লজ্জাহীন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
jeuri, asiye na haya, aibu, mzembe, asiye na aibu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
küstah, edebe aykırı, utanmaz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
뻔뻔한 , 버릇없는 , 뻔뻔한 , 뻔뻔한 , 부끄러워하지 않는 , 부끄러움 없는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
निर्लज्ज , अशिष्ट , निर्लज्ज , लज्जाहीन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
חצוף , חַסְרֵי בּוּשָׁה , חַסְרֵי בּוֹשֶׁת , חצוף , חסר בושה , חסר בושה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
нахабний , непристойний , безсоромний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
berani, tidak sopan, tak tahu malu, tidak malu, tak malu, tidak tahu malu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
หน้าด้าน , ไม่สมควร , ไร้ยางอาย , ไม่มีอาย , หน้าด้าน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
brutaal, onbescheiden, schaamteloos
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
descarado, immodesto, sin vergüenza, desvergonzado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
нахальный , нескромный , бессовестный , наглый , бесстыдный , бесстыдный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
descarado, imodesto, sem vergonha, desavergonhado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
厚颜无耻的 , 不拘礼的 , 无耻的 , 不知羞耻的 , 不害羞的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
bezczelny, bezwstydny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
sfacciato, immodesto, senza vergogna
دیکشنری فارسی به ایتالیایی